فرهنگ امروز: آیین اختتامیه «همایش ملی متن پژوهی ادبی» با عنوان «هنر و ادبیات عرفانی» به همت و همکاری هسته مطالعات ادبی و متن پژوهی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، انجمن علمی پژوهشهای هنری ایران و انجمن علمی هنر و ادبیات تطبیقی ایران برگزار شد. در این رویداد حسن بلخاری رییس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛ مهدی محبتی استاد دانشگاه زنجان؛ محسن روستایی مشاور سازمان اسناد و کتابخانه ملی و حمیدرضا شعیری استاد دانشگاه تربیت مدرس به ایراد سخن پرداختند. گزیدهای از این سخنرانیها را میخوانید.
نسبت جوهری میان هنر و عرفان
حسن بلخاری: در شرق یک نسبت جوهری میان هنر و عرفان وجود دارد. عرفان عقبه نظری و شهودی هنر و «هنر» آیینه ظهور این شهود است. گرچه در فرهنگ ایرانی نسبت میان هنر به معنای مجلای ظهورِ شهود و عرفان به عنوان منبع شهودات، روشن است؛ عرفای ما هنرمندان عرصه شهودند و هنرمندان ما بنابر روایتهایی که در رساله نقشبندیه وجود دارد اهل ذکر و داخل در حلقات ذکر بودهاند. بنابراین نیازی به اثبات رابطه هنر و عرفان در تمدن شرقی وجود ندارد. سید حیدر در کتاب «جامعالاسرار و منبعالانوار» بحثی درباره قوه خیال دارد. او بیان میکند که اگر ما هنر و عرفان را به مثابه دو دایره در نظر بگیریم، یکی از مفاهیم بنیادینِ مشترک اینها با هم، قوه خیال است. هنر و ادب بهواسطه «قوه خیال» به ظهور میرسند. البته باید توجه داشت که خیال و تخیل با هم متفاوتند. ذکر این نکته ضروری است که «خیال و تخیل» در حکمت اسلامی، دربست در خدمت الهیات بوده است، از این رو، «خیال» نقطه مماس هنر و عرفان است.
عرفان به مثابه امر سیاسی
مهدی محبتی: مفهوم عرفان، همواره مناقشهبرانگیز و دارای اشکال گوناگونی چون خدامحور و غیرخدامحور است. ولی منظور ما همان عرفانی است که در فرهنگ تاریخی و متون مکتوب ما خود را نشان داده است. درباره امر سیاسی هم لازم است به دو نکته توجه شود: امر سیاسی گاهی شامل مکاتب سیاسی است که در فلسفه سیاسی درباره آنها بحث میشود و گاهی هم چیزی است که در جامعه، درگیر آن هستیم. لذا بین ایده نظری که در کتابها و آثار مکتوب آمده و ایده عملی که مردم با آن درگیرند، تفاوت وجود دارد. عرفان هم از دو منظر قابل توجه است: یکی عرفانی که با مسائل ذهنی مرتبط است و ربطی به وضعیت اجتماعی ما ندارد و دیگری آن برداشتی که تاکید میکند عرفان در پهنه عمل اجتماعی همیشه نقش دارد. در این میان بنده معتقدم ما عرفان را یک رویکرد مستقیم در حیطه اجتماعی در تاریخ فرهنگ خودمان میدانیم. در تاریخ فرهنگ ما، عارفی را نداریم که به سمت سخن و کنش سیاسی رفته و کشته نشده باشد. از جمله شیخ شهابالدین سهروردی وقتی درصدد بود تا تغییرات سیاسی ایجاد کند، کشته و شهید شد. قدرتها همواره در تاریخ فرهنگ و اندیشه سبقه عرفانی داشتهاند که تا امروز هم ادامه دارد.
یک سند مهم سلسله نعمتاللهی
محسن روستایی: سند تاریخی سلسله شاه نعمتاللهی، از نظر تاریخی و محتوایی ابهامات زیادی دارد. این سند مربوط به اوایل دوره قاجار است و مخاطب نامه مشخص است ولی نویسنده آن مشخص نیست، اما ممکن است نویسنده آن رضاعلی شاه دکنی باشد. سلسله نعمتاللهی متعلق به قرن هشتم به بعد است که یک سلسله شیعهمدارند. در حقیقت این سند میتواند نشاندهنده بخشی از کنشهای این سلسله تاریخی در ایران باشد. مهمترین چیزی که عرفای نعمتاللهی به آن توجه دارد آن است که اگر بخواهند در مسیر صحیح قرار بگیرند، باید از دنیا دل بکنند و در صراط مستقیم قرار گیرند. عزلتنشینی، کمخوردن و کمگرفتن و شبزندهداری از اصول عرفانی آنها است. از این رو این سند را باید در حوزه ادبیات عرفانی بررسی کرد.
«تن» در نظریههای مربوط به حوزه معنا
حمیدرضا شعیری: ورود «تن» در نظریههای مربوط به حوزه معنا چرخشی ضروری بود که در دهه نود میلادی پس از دوره سی ساله ساختگرایی اتفاق افتاد. منطقگرایی حاکم بر نظریههای معنا جایگاهی برای حضور تن در فرآیندهای نشانه معناشناختی قایل نبود. این چرخش نظری و روششناختی را از یک سو مدیون دیدگاه پدیدارشناختی و انسانشناختی و از سوی دیگر مدیون ارایه نظریه نشانه معناشناسی عواطف توسط «ژاک فونتنی» هستیم. سنت زبانشناسی سوسوری و یلمزلفی که متکی بر رابطه بین دال و مدلول است و ارتباط دو وجه نشانه مانند پشت و روی سکه را مورد تاکید قرار میدهد، جایی برای عملکرد و حضور تن به عنوان حایل بین دو پلان زبان یعنی صورت و محتوا قائل نیست. فرمالیستهای روسی هم این حضور تن را انکار کردند تا زبان به عنوان امری پیشتعینی، پیشساخته و مقدم بر حضور انسانی جلوه کند. تنها یلمزلف زبانشناس دانمارکی تاکید دارد که رابطه بین دو پلانِ زبان قطعی نیست و شناور است. ما هر بار در ارتباط با جهان و بر اساس تجربه زیسته و ادراکی متوجه میشویم که تنِ ما در چه وضعیتی قرار دارد. تن از «من» و «خود» تشکیل شده است. «من» پایگاهی است که خود بر آن تکیه میکند تا شکل بگیرد. و «خود» به تن اجازه میدهد تا بتواند نسبت خود را با جهان دریابد. پس «خود» کارکرد اندیشمندانه هم دارد. آنچه مساله اساسی بحث تن در حوزه معناست این است که تن مانند کنشگری بین دو وجه زبان یعنی دال و مدلول قرار میگیرد و آن دو را در مذاکره با یکدیگر قرار میدهد و به این ترتیب معنا قدرت بسط و جابهجایی مییابد.
نظر شما